میگه: میبینم
فمینیسم شدی؟
میگم: فمینیسم
شدی نه، فمینیست شدی. من که بودم میدونی، حالا چه اشکالی داره، چرا با این لحن
میگی، مگه دمل زده رو سرم؟
میگه: نه فقط
فکر کردم چی کم داری، اینجوری شدی؟
میگم: مگه هرکی
حس نزدیکی میکنه با تفکر یا دستهای چیزیش باید کم باشه؟
میگه: اره. ولی شبیه
این به قول خودت فمینیستها نیستی انگار
میگم: مگه اونا
چه شکلین؟
میگه: چه میدونم،
ضّد مردن، ریش سیبیل دارن، یقورن، داد میزنن، همش انگار عصبانین، آدم و که میبینن
میخوان دق و دلی شوهرشون و سر آدم خالی کنن. این شادی صدر و ببین همش فحش میده
به مردا.
خندم میگیره
میگم: آهان پس من اینجوری نیستم خدا رو شکر!!!
میگه: نه، هنوز
نه ولی اینجوری اگه پیش بری و همهچیز و زنونه مردونه ببینی تو هم اینجوری میشی
به شوخی میگم:
خوب من که شوهر ندارم پس دق و دلی هم ندارم که خالی کنم سر تو، هان؟؟؟
خیلی جدی
میگه: نه ولی شاید از دست اونکه ولت کرده عصبانی باشی بخوای سر ما خالی کنی،
البته که تقصیر خودته.
کمی
دلگیر میگم: کسی من و ول نکرده، دیگه دوستم نداشت باهم خدافظی کردیم. درضمن میخوای
دلیلش و بدونی یا میخوای حال من و بگیری؟
میگه: نه جان
تو میخوام بدونم. تو همیشه بین بچهها از همه دخترا جورت با ما پسرها جور تر بود
حالا چی شده پرچم جنگ گرفتی دستت؟ بیا به برابری کلّ انسانها فکر کن، هم با کلاس
تره هم جلوی تفرقه رو میگیره.
میگم: راستش
حوصله بحث تئوریک ندارم، فقط من شادی صدر نیستم، نمیخوام باشم و نمیتونم باشم.
من یه آدم کاملا عادیم که فکر میکنم تو که دوستمی و مردی باید بدونی که گاهی سر
من و امثال من چه بلاهایی میاد. اتفاقا برعکس، گفتن و عنوان کردن این مسائل آدم
هارو بهم نزدیک میکنه نه دور. ما حرف هم دیگه رو نمیفهمیم. حتی گاهی زنها حرف
زنها یا مردا حرف مردا هارو که یه پشتوانه فرهنگی دارن نمیفهمن. باید دربارش
حرف زد، نسبت بهش آگاه شد شاید بشه چارهای براش پیدا کرد. ما نسل داغونی هستیم،
انقلاب، جنگ، بمبارون، مریضی، گرونی، مهاجرت، زندان و هزاران دیگه که برای یک نسل
حتی یکبار هم اتفاق نمیوفته برای نسل من و تو همش داره تکرار میشه، مشخصا من و تو
میشیم مریض، بیمار. حرف زدن درباره بیماری شاید علاج نباشه
که نیست ولی میشه شناختش و جلوی پیشرفتش و گرفت.
میگه: دست شما
درد نکنه، حالا ما شدیم مریض شما سالم. نگفتم عصبانی هستین همتون!!! حالا یارو
رفت که رفت این همه مرد دیگه تو دنیا، چرا من و میزنی؟؟؟ من هیچ وقت نخواستم تو
زندگیت دخالت کنم، دوستم دارم ولی از اول اشتباه بود با یه مرد اونم از نوع ایرونیش
بری زیر یه سقف زندگی کنی وقتی هنوز ازدواج نکردی باهاش. ما مردا همدیگرو خوب
میشناسیم، معلوم بود از اول نمیگیرتت. این همه برو و بیا داد و فریاد یه بار هم
خودشو نشون نداد. همرو با این طرز زندگیت ناراحت کردی، الانم خودت ناراحتی، این
همه دلت بچه میخواست، کوو!!!! وبلاگ راه انداختی فحش میدی به مردا. اگه درست
زندگی میکردی الان تو این سنّ و سال تنها نبودی واسه خودت زندگی ساخته بودی، سر
و سامون گرفته بودی!!!
....
یعنی زبانم از این بلاهت قاصره. دوست داشتم گوشی رو با دستگاه تلفن میکردم تو حلقش بعد هی زنگ میزدم تا بالا بیاره. یعنی من الان حق دارم "فمینیسم" باشم و عصبانی یا به کسی بر میخوره؟؟؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر