۱۳۹۲ آذر ۲۸, پنجشنبه

شک، تهمت، افترا و تشویش اذهان عمومی




پریروز برای یه سفر کاری با چند تا از همکار‌ها راهی‌ یکی‌ از شهر‌های کوچیک اطراف اصفهان شدیم. سفر خوبی‌ بود چون تقریبا به همهٔ کارهایی که باید انجام می‌‌دادیم رسیدیم. جلسه، نشست و گفتگو و ... تو این جلسات که بین موسسه ما (غیر دولتی) و یه موسسه آموزشی (دولتی) برگزار می‌‌شد چند نفر هم از وزارت کشور استان مرکزی شرکت داشتن که باید شرکت می‌‌داشتن، دست ما اصلا نبود. صحبت و بررسی موانع و اینکه باید چه کرد و چه می‌‌توان کرد. بعد از ۴ ساعت حرف زدن مداوم، خسته و کوفته راه افتادیم به سمت شهر و دیار خودمون. توی راه مشغول ارزیابی حرف‌هایی‌ که زدیم و شنیدیم بودیم. من گفتم این خانوم فلانی به نظرم انسان خیلی‌ خوبیه، من ازش خوشم اومد (بار اولی‌ بود که میدیدیمش).

همکارم گفت: این اطلاعاتیه!!!

گفتم: از کجا مدیونین؟

گفت: میدونم، اینا همشون اطلاعاتی‌ هستن.

گفتم: آخه هرکی‌ که هرجا کار کرد نمی‌شه اطلاعاتی‌!!!

رانندمون گفت: خانوم فلانی راست میگن، اینا بچه‌های همون اطلاعاتی‌‌های سابقا، اتفاقا خانوم الف که تو دفتر خیابون ولیعصر کار می‌‌کنه با پسر آقای ب ازدواج کرده.

گفتم: خوب ازدواج کرده باشه، این چه ربطی‌ به اطلاعاتی‌ بودنشون داره؟

همکارم گفت: اینکه چیزی نیست اون رئیسشون که من پریروز باهاش جلسه داشتم دکتر جیم، اونم اطلاعاتیه. کت شلوار می‌پوشه تر و تمیز ولی‌ اطلاعاتیه.

نگاهم رو انداختم به بیرون چون اصلا حوصله‌‌ بحث و جدل نداشتم. داشتم فکر می‌‌کردم از ۲ حال خارج نیست. یا اینا جدی جدی اطلاعاتی‌ هستن که باید به حال اون سازمان گریست که انقدر تابلو حرف میزنن و رفتار می‌کنن که همه می شناسنشون حتی راننده دفتر ما که حتی یکبار هم تو جلسات شرکت نکرده. یعنی‌ ببین اوضاع چقدر داغونه که وقتی‌ ما از جلسه میاییم بیرون ایشون از همون فاصله اطلاعاتی‌ بودن این هارو رصد می‌‌کنه. یا این اتهامات کاملا بی‌ اساس و بر اثر حرکات عرضی و طولی معده من و هموطنان عزیزم پا به عرصه وجود گذاشته. اگر یک اتفاق در این سال‌ها در من و هموطنان "شریف" کاملا بی‌ سرصدا نهادینه شده باشه آن همانا شک، تهمت، افترا و تشویش اذهان عمومیست، اینکه همان که از ما نیست بر ماست. حالا این "ما" رو کی‌ و چه‌جوری تعریف می‌‌کنه سؤالیست که ذهن من رو هیچ وقت به خودش مشغول نمی‌‌کنه چون صدای این "تهمت، افترا و تشویش اذهان عمومی‌" صدا یی است آشنا. شاید کلمات از دهان کس دیگه، از "ما"‌های دیگری، با زرق و برق دیگری یا با شکل و شمایل دیگری خارج بشه ولی‌ جنس صدا همان است که
می‌شناسیم.




راه برگشت رو با فکر کردن به شرافت این ملت "شریف" کوتاه کردم.

۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه

امروز تولد شاملوست

مرا

تو

بي سببي

نيستي.

به راستي

صلت كدام قصيده اي

اي غزل؟

ستاره باران جواب كدام سلامي

به آفتاب

از دريچه تاريك؟

كلام از نگاه تو شكل مي بندد.

خوشا نظر بازيا كه تو آغاز مي كني!

پس پشت مردمكان

فرياد كدم زنداني است

كه آزادي را

به لبان بر آماسيده

گل سرخي پرتاب مي كند؟-

ورنه

اين ستاره بازي

حاشا

چيزي بدهكار آفتاب نيست.


نگاه از صداي تو ايمن مي شود.

چه مؤمنانه نام مرا آواز مي كني!

و دلت

كبوتر آشتي ست،

در خون تپيده

به بام تلخ.


با اين همه

چه بالا

چه بلند

پرواز مي كني

                                                   
                                               "احمد شاملو"


http://www.youtube.com/watch?v=VyXHWBZp_h4