۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

ایکاش من هم برای خودم کسی‌ شوم



سلام، خانوم...... نیستن؟


سرم را بلند می‌کنم می‌‌بینم بین چارچوب در ایستاده. بلند می‌‌شوم و سلام می‌کنم. دروغ چرا قبل از خودش به کودک در آغوشش خیره می‌‌شوم. لبخند میزنم، خجالت میکشد، ریز میخندد، رویش را برمی‌ گرداند و مادرش را بغل می‌کند. با چشم کودک را دنبال می‌کنم و به صورتش می‌رسم. قد بلند، لاغر و گندم گون، گونه‌هایش در اثر مصرف تو رفته ولی‌ باز هم زیباست. شلواری، رنگ و رو رفته به پا دارد و مثل اکثرشان با دمپایی راحت تر است. گوشه چادر به دهان میخندد و می‌گوید:

- ا
 ِ شمایین خانوم دکتر نشناختم، چه عجب از این ورا. دلمون تنگ شده بود، ماشاالله چه جیگری شدی. رنگ و رویی صفا دادی، خبریه؟ 

خنده‌ام می‌گیرد، حالم از همیشه بد تر است ولی او هنوز مرا خانوم دکتری "جیگر" می‌‌بیند. فایده هم ندارد که بگویم دکتر نیستم، او مرا به دکتری قبول دارد و همین برایش کافیست.

Gustav Klimt
- خبر‌ها پیش شماست، مبارکه، چند وقتشه؟

- نه‌ ماه.

- دود که بهش نمی‌‌دی؟

- من که نه خانم دکتر ولی‌ اون بابای ....کشش می‌خواد به زور بهش بده جلوش وامیستم، کتک میخورم.

- خودت چی‌؟ حالت بهتره؟ درمان کمکت می‌کنه؟



- بله خوبه، خیلی‌ خوب. خانوم .... گفتن اگه همینجوری خوب باشم برام کارم پیدا می‌کنن. عروسکم یاد گرفتم ببافم. امروز هم کلاس دارم. اگه این ذلیل مرده بذاره.

- بدش به من،
 برو سر کلاست. کارت تموم شد بیا ببرش.

- خانوم... گفت باید دُکی بد اخلاق من و ببینه. نمیدونی کجاس؟ شما نمی‌‌تونی ببینی‌؟


- نه عزیزم، آقای دکتر باید ببینن، من که دکتر نیستم. بچه رو بذار پیش من، برو سر کلاس. آقای دکتر که اومدن صدات می‌‌کنم.

پوزخندی زد و گفت:

- به نظر ما که دکتری. حالا اگه نیومد قربون دستات خودت ببین. درد دارم.
 

- حالا شما برو، چشم یه کاری می‌کنیم.

بچه‌اش را به من داد چند نصیحت آبدار هم کرد و از پله‌ها رفت پایین. نیم ساعتی‌ گذشت که خانوم... را دیدم. گفتم فلانی آماده بود دنبال دکتر می‌‌گشت. می‌‌گفت دکتر نبود من ببینم!!!! هردو خندیدیم.

- مریض شده؟

- تقریبا. هر شب که شوهرش می‌‌فهمه تحت درمانِ بهش تجاوز مقعدی می‌کنه. خونریزی داره....

و باز دوباره
 بقیه اش را نشنیدم. سرم افتاد به دوران و دلم تیر کشید. سیر باطل سوال و جواب‌ها شروع شد. چرا نمیره پیش پلیس؟ - شناسنامه نداره، بچه‌اش رو ازش میگیرن، بچه‌اش هم شناسنامه نداره. - چرا ترکش نمی‌کنه: جا نداره، پول نداره. کجا بره............................

به بچه نگاه کردم. داشت با دگمه‌های لباس من بازی می‌‌کرد، چند وقت یکبار سری بلند می‌‌کرد می‌خندید و دوباره مشغول می‌‌شد. دختر بود.

با سر و صدا از پله‌ها بالا آمد و بچه را در
 آغوش گرفت و بوسید.

- خانوم دکتر رو اذیت نکردی که ذلیل مرده.

نگاهم تمامش را دنبال می‌‌کرد. همه اش را می‌خواستم ثبت کنم. دوست داشتم بغلش کنم، شاید که آرام شود. آرام بود ولی‌. آرامِ آرامِ آرام. شاید دوست داشتم بغلش کنم که خودم آرام شوم، که گریه کنم.بعد از کلی‌ آب دهان قورت دادن پرسیدم:

- ....جون، درد داری؟

- درد؟ یکم، چطور؟

- یعنی‌ منظورم اینکه...هیچی‌ آقای دکتر اومدن میتونی‌ بری پیششون.

لپم را نیشگون گرفت، "جیگر" دیگری تحویلم داد و رفت. وقتی‌ برگشت کمی‌ گرفته بود. قبل از اینکه سوال کنم خودش به حرف آمد.

- خانوم دکتر دعا کن زود تر خوب شم، خانوم.... برام کار پیدا کنه برای خودم کسی‌ بشم.

- حتما می‌‌تونی، دیگه چیزی نمونده. درضمن برای خودت همین الان هم کسی‌ هستی‌.

- نه خانوم نیستم. خیلی‌ بدبختم، هم من هم اون مادر.... همچینی می‌خوام بکشمش بعضی‌ وقتا، ولی‌ نمیخوام بچّم رو دست بمونه. می‌خوام بزرگش کنم، براش شناسنامه بگیرم، درس بخونه آدم بشه. مثل شما بشه یا مثل خانوم....بعدش تًف می‌کنم تو روش و میرم. اِنقد بکشه تا بمیره. نمی‌خوام عینه هو اون زندگی‌ کنم.



از آن روز دیگر ندیدمش. شاید نه هر‌روز ولی‌ هر گاه که کلمه "زن" را می‌‌شنوم چهره اش به خاطرم می‌‌آید. دلم برایش نمی‌‌سوزد، برای چه بسوزد. برای قدرتش یا باورش؟ برای جنگیدنش، حرکتش یا برای زن بودنش؟ زن بودنش، انسان بودنش و آخر، بودنش مرا به زندگی‌ امیدوار می‌کند. زور می دهد برای ادامه دادن. چون او‌هایی‌ که می‌‌بینم دلم برای خودم می‌‌سوزد، برای خودمان می‌‌سوزد و یادم می‌‌آید که حرکت نکردنمان، قدرت نداشتنمان، ناامید بودنمان، خسته بودنمان به خاطر دیدن، لمس کردن، شنیدنِ مشکلات چنین زنانی نیست. به خاطر قدرت نداشتنمان است. به خاطر بیزوری و پیزوری بودنمان است. به گردنشان نیندازیم، به گردن زن بودنشان نیندازیم.
ایکاش من هم برای خودم کسی‌ شوم، ایکاش همه برای خودشان کسی‌ شوند.

۲ نظر:

به خود نوشته های یک سایکوز گفت...

خیلی درد آور بود، ولی امید نیز در آن موج میزد. زیبا نوشتی و ثبت کردی.

ناشناس گفت...

زيبا نوشتن درد ... به چه كسى كمك ميكند ... نه به اين زن شايد به ما كه تشنه يك بغل گرم هستيم