۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

برف می‌‌آید






بین راه، تا به زمین برسند، باهم پچ پچ می‌‌کنند، همدیگر را قلقلک می‌‌دهند، می‌‌خندند و برای دخترک پشت شیشه دست تکان میدهند. انگشتان سرد نگاه دخترک را لیوان چای گرم می‌‌کند. بوی هل با بخار چای بلند می‌‌شود و به صورتش می‌خورد. یک قلپ چای گرم و یادِ آهنگِ قرچ قرچ برفِ زیر پایش، دلش را گرم می‌کند.
 
برف، چای گرم، نگاه از پشت پنجره یعنی‌ سادگی‌ و زندگی‌. 

ساده‌ترین‌ها هنوز زیبا ترینند، کاش یادش نرود.

هیچ نظری موجود نیست: