۱۳۹۲ دی ۱۱, چهارشنبه

من گیاه خوار شدم، هورا !!!!



 
http://www.raisingmyvibrations.com/vegetarian.html



بعد از ۲ سال فکر کردن، خوندن و تجزیه تحلیل، بالاخره تصمیم گرفتم به جمع گیاه خوران زمین بپیوندم. تصمیم راحتی‌ نیست و نبود ولی‌ بالاخره گرفته شد. نقاط مثبت و منفی‌ خودش رو داره و روبرو شدن با هرکدوم حال و هوای خاص خودش رو. جدا از دنیای گیاه خواری، اینکه چی‌ هست، ساز و کارش چیه و .... اتفاق جالبی‌ که افتاده رویارویی من، بدنم و اطرفیانم با مقوله ایست به نام "تغییر". انگار مهم نیست که این تغییر چی‌ هست و چه شکلیه مهم اینکه تا حالا یه شکل بوده و از امروز قراره که شکل دیگه‌ای داشته باشه و همین از "امروز شکل دیگه" کلی‌ باز خورد با خودش می‌آره. این باز خورد هاست که جدا از گیاه خوار شدن برام خیلی‌ خیلی‌ جالب هستن. انگار رفتم تماشا خونه دارم تئاتر می بینم. هرکسی میاد روی صحنه و حرفی‌ به من می زنه، گاهی حواسم نمایش میدن، گاهی بدنم، منطقم، آدم‌های اطرافم و بالاخره جامعه‌ای که توش روزگار می‌گذرونم. در همین مدت کوتاه بدنم انگار قهر کرده، کمبود شدید آهن پیدا کردم (اصولاً البته کم خون بودم ولی‌ الان شدید شده)، زانو هام به شدت درد می‌‌کنن و گاهی حتی راه رفتن سخت به نظر میاد. یعنی‌ اول از همه بدنم با تغییر مخالفت کرد یا به عبارتی می کنه. می دونم که با تغذیه درست این مساله حل می‌شه ولی‌ تا من راه و روش رو یاد بگیرم من و تن‌ جان باید باهم بسازیم.
 
ذهنم به محض اینکه فکر می‌کنم چی‌ باید بخورم ۲ تا کار انجام میده. اول‌ ترغیبم می‌کنه به غذاهای گوشتی که زمانی‌ دوست داشتم، اون هارو می‌آره جلوی چشمم و مزشون رو به یادم می‌آره. طرف دیگه ذهن من رو یاد دلایلی می‌‌ندازه که بخاطرشون گیاه خوار شدم و من بین این کشمکش فقط نظاره‌گر هستم تا دست به عمل بزنم. این کشمکش البته خیلی‌ طول نمی‌کشه، چون به محض یاد آوری یکسری صحنه‌ها و روبرو شدن با این واقعیت که اون گوشتی که می خوام بخورم از کجا میاد، طرف قوی تر مغز، منطق یا احساسم پیروز می‌شه و تمام.
 
دسته بعدی هم اطرافیان نزدیکم هستن که به شدت دل‌ نگرانن، بخصوص اون‌هایی‌ که اثرات منفی‌ گوشت نخوردن رو روی بدنم دیدن. هرچه هم توضیح میدم که این قابل درمانه و من فقط به زمان و وقت احتیاج دارم تا یاد بگیرم که چی‌، کی‌ و چجوری باید بخورم، باورشون نمی شه. آدم‌هایی‌ هم هستن که می دونم مخالفن ولی‌ به شدت همراهی می‌کنن. کتاب آشپزی و غذاهای مفید گیاهی می گیرن، رستوران گیاهی و دکتر تغذیه معرفی‌ می‌کنن و خلاصه مثل همیشه هستن البته با کمی‌ تهیج که برام گاهی دوست داشتنی و گاهی خنده داره.

خلاصه این تغییر جدا از اینکه چی‌ هست و آیا بودنش درسته یا غلط احوالی رو این چند وقت به زندگیم آورده که رنگ زندگیم رو عوض کرده. می دونم که دارم قدم به دنیای جدیدی می ذارم و راستش از این قدمی‌ که برداشتم خیلی‌ خوش حالم.


هیچ نظری موجود نیست: