۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

حق چاپ تخم مردانه محفوظ است


گویند مرد انسانیست که تخم دارد، زن انسانیست که تخم ندارد و بی‌ تخم فحش است. آنها که دارند انتخاب می‌‌کنند از بین هزاران و میلیون ها. آنها که ندارند، انتخاب می‌‌کنند از بین آنها که انتخابشان کرده‌اند. آنها که دارند از خانه پدر می‌‌روند پی‌ زندگی‌، آنها که ندارند از خانه پدر می‌‌روند به خانه شوهر. آنها که دارند، وقت رسیدن به خانه خود، پول می‌‌دهند که بخرند. آنها که ندارند وقت رسیدن به خانه شوهر پول می‌‌گیرند که فروخته شوندآنها که دارند می‌‌شوند، نان آور، آنها که ندارند می‌‌شوند نان خور. آنها که دارند می‌‌کنند، می‌‌شوند پدر، آنها که ندارند می‌‌شوند، می‌‌شوند مادر. آنها که دارند می‌‌شوند آقای باتخمیان، آنها که ندارند می‌‌شوند خانومِ آقای باتخمیان. آنها که دارند می‌‌شوند با غیرت، آنها که ندارند می‌‌شوند حسودآنها که دارند می‌‌روند باز هم پول می دهند، می‌‌خرند می‌گویند: صیغه کردم. آنها که ندارند باز هم پول می‌‌گیرند می‌‌روند می‌‌دهند، می‌گویند: جنده شده ام.

من می‌دهم، او می‌کندشدن، کردن !!!! هردو مصدر زبان شیرین فارسی. تو با ۲ تخم می‌‌روی به باب  "کردن"، من با هزاران تخمک  (هر ماه تازه یکی‌ را هم از دست میدهم)، میروم به باب "شدن". یکبار خیلی‌ ملوسانه... ببخشید با غیرت گفتی‌ "کمیّت دلیل بر کیفیت نیست". یعنی‌ حتی "کردن" کیفیّت بیشتری از " شدن" دارد.

حسرت ۲ تخم تو عزیزم، آنهم با این کیفیت، شده سایه‌ای سرد و تلخ بر سر جماعت نسوان و از جمله بنده حقیر. من هم دوست دارم مثل تو بروم به باب ""کردن". می‌خوابم با هرانکه می‌خواهم که بگویم آزادم و می‌کنم. کار می‌کنم که بگویم من هم نان آورم. خانه‌ای میسازم که مال "خودم" باشد. دیگر جنده نمی‌‌شوم، جندگی می‌کنم. تازگی‌ها همراه و همسو هم پیدا کرده ام، می‌گویند سرنوشت بدن من، مال من است، پس جندگی کردن خوب است. فحش که می‌دهم می‌گویم به تخمکم، قول که می‌دهم می‌گویم "قول، قول زنانه". خلبان می‌‌شوم، راننده اتوبوس، چاه کن، مدیر، وکیل، ستاره شناس، رئیس جمهور .... نه چون دوست دارم، چون می‌خواهم مثل تو کننده باشم، دلم تغییر می‌خواهد، دلم می‌خواهد صدایم را بشنوند

دیر زمانیست اما، که دیگر ارضا نمی‌‌شوم. کپی کار شده‌ام انگار. از روی آهنگ‌های سخیف و ناسخیفت که با تخمت در تمام تاریخ به چاپ رساندی، فقط کپی می‌‌زنم و در میان جامعه نسوان پخش می‌کنم. انگار حق چاپ محفوظ نیست. حق چاپ اما باید محفوظ باشد تا کار انسانی‌ باشد، نه؟؟؟ این روز‌ها فهمیدم، همان که حق چاپ آهنگ ""شدن" را بر گلو، بدن، سر، سینه و موهای من حقنه کرده است، همان است که حق چاپ آهنگ "کردن" را بر تو و بر بدنت. تن‌ من از روی تن‌ تو آهنگ نمی‌نویسد، نمی‌‌نوازد و نمی‌‌خواند. تن‌ من قباله‌های نوشته شده را دوست ندارد. تن‌ من آهنگی تازه می‌خواهد، آهنگی فارغ از کردن، شدن، تخم و تخمک ..... من فاصله می‌‌گیرم از این شدن‌ها و کردن‌ها تو خود دانی...

حق چاپ تخم مردانه محفوظ است، باشد که رستگار ش و ی م

۲ نظر:

ناشناس گفت...

کس خل که هستی!

کس یعنی شور
تخم یعنی شعور
شعور بدون شور بی ارزشه و بالع کس

منم دیونه که این کس شعر ها رو خوندم و خندیدم

ناشناس گفت...

آقای ناشناس دیوونهٔ عزیز بالایی‌ سلام،

عزیز جان؟ اگه تخم یعنی‌ شعور پس یعنی‌ هر کسی‌ که بی‌ تخمه بی‌ شعوره؟ یعنی‌ واقعاً شعور تو همانا تخم توست ؟ هیهات! مراقبت کن ازش حسابی‌!! راحت می‌شه ازت گرفتش!


کس و تخم که دو واژه هم ارز نیستن که، کیر هم ارز باهاش و بلعکس. دقت کن بابا. اینجوری مراقبت از شعورت آسون تر هم می‌شه